" من به تو چشم دوختم 3>> " پارت ۷
ویو :
یهو یکی دستمو کشید و برد بیرون مدرسه..
اشکامو کنترل کردم که نریزن و موفق شدم ؛ به صورتش نگاه کردم که کوک رو دیدم ، ولی اون اینجا چکار میکنه..
(می یونگ : آخه به تو چه فوضول خانوم..بجا این فکرا باید به فکر نقشه قتل خواهرت باشی احمق.. ات : می یونگ تو چیزی نگو تو باید جام به این فکر باشی..من باید لذت ببرم فقط.. می یونگ : باشه تو گمشو ببر لذت منم میبرم ذلت )
کوک : الان باورم کردی؟
ات : راس میگی..من باید از اول باورت میکردم..
کوک : هوم..ولی بدون من همیشه کنارتم..
ات : م.. منظورت چیه؟
کوک : ات..نه.. هیچی ولش کن بیا بریم خونه
ات : باشه..
به سمت خونه حرکت کردیم..وقتی رسیدیم خواستم برم که کوک جلومو گرف..
کوک : فردا بزار باهم بریم !
ات : اوك
رفتم تو خونه..
بعد از انجام تکالیف یه لباس ساده پوشیدم و تو کله پشتیمم یه لباس اضافه گذاشتم با گوشی و پول و هندزفری..
از اتاق اومدم بیرون و از بابا اجازه گرفتم و رفتم بیرون خونه..
شب بود و کسی تو خیابونا نبود..
رفتم سمت استخر ماه ( از خود در اوردی )
این وقت کسی نمیاد و بخاطر همین مواقعی که میخوام خودمو خالی کنم این وقت شب میام..
از تو اسپیکر آهنگ مورد علاقمو پخش کردم..
و رفتم اون بالا.. یکم به پایین خیره شدم و بعد
پشتمو کردم به استخر و خودمو پرت کردم..
با شدت افتادم توش یکم زیر آب موندم..
رو پاهام ایستادم و غیر ارادی اشکام شروع به ریختن کردن..
به طرز بدی گریه میکردم ولی هیچ صدایی ازم در نمیومد..
بعد از اینکه خالی شدم اسپیکر رو خاموش کردم و لباسامو با لباسایی که قبلا تو کوله پشتیم گذاشته بودم عوض کردم..
ادامه دارد..
.
یهو یکی دستمو کشید و برد بیرون مدرسه..
اشکامو کنترل کردم که نریزن و موفق شدم ؛ به صورتش نگاه کردم که کوک رو دیدم ، ولی اون اینجا چکار میکنه..
(می یونگ : آخه به تو چه فوضول خانوم..بجا این فکرا باید به فکر نقشه قتل خواهرت باشی احمق.. ات : می یونگ تو چیزی نگو تو باید جام به این فکر باشی..من باید لذت ببرم فقط.. می یونگ : باشه تو گمشو ببر لذت منم میبرم ذلت )
کوک : الان باورم کردی؟
ات : راس میگی..من باید از اول باورت میکردم..
کوک : هوم..ولی بدون من همیشه کنارتم..
ات : م.. منظورت چیه؟
کوک : ات..نه.. هیچی ولش کن بیا بریم خونه
ات : باشه..
به سمت خونه حرکت کردیم..وقتی رسیدیم خواستم برم که کوک جلومو گرف..
کوک : فردا بزار باهم بریم !
ات : اوك
رفتم تو خونه..
بعد از انجام تکالیف یه لباس ساده پوشیدم و تو کله پشتیمم یه لباس اضافه گذاشتم با گوشی و پول و هندزفری..
از اتاق اومدم بیرون و از بابا اجازه گرفتم و رفتم بیرون خونه..
شب بود و کسی تو خیابونا نبود..
رفتم سمت استخر ماه ( از خود در اوردی )
این وقت کسی نمیاد و بخاطر همین مواقعی که میخوام خودمو خالی کنم این وقت شب میام..
از تو اسپیکر آهنگ مورد علاقمو پخش کردم..
و رفتم اون بالا.. یکم به پایین خیره شدم و بعد
پشتمو کردم به استخر و خودمو پرت کردم..
با شدت افتادم توش یکم زیر آب موندم..
رو پاهام ایستادم و غیر ارادی اشکام شروع به ریختن کردن..
به طرز بدی گریه میکردم ولی هیچ صدایی ازم در نمیومد..
بعد از اینکه خالی شدم اسپیکر رو خاموش کردم و لباسامو با لباسایی که قبلا تو کوله پشتیم گذاشته بودم عوض کردم..
ادامه دارد..
.
۶.۵k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.